الان سه روزه که جغدی رو گذاشتم کنار و روزا یه سره بیدارم تا شب و شب ساعت ۱۲ میخوابیم. بنویس رو دارم ادامشو میخونم. فکرم درگیر ۶۰ ثانیه هست. دیشب مینی لپتابو بعد مدتها آوردم و آرشیوم از ۹۰ رو دیدم و خداروشکر تاکشوها رو داشتم. امارات و تاکشو و سرورپور و کلاسش و کلاسیک و خلاصه خیلی چیزا بودن و آپساید و کشتی تفریحی و تجربه لامکانی و کتاب ایموشن کد سریع که دنبالش بودم رو یافتم. شب در لحظات پایانی تولد رفیق بی کلک و پر شکلک رو تبریک گفتم. رانندگی تو مسیر کرمانشاه هم تو لپتاب سورپرایزم کرد. دعای عهد و دعای ندبه صبح جمعه یاد قدیم افتادم و مجتمع هدایت. امروز صبحانه دست جمعی خوردیم و خونه برای مهمونا آماده شد و خب یه تنوعی شد. بعد چندوقت خرما خوردم تو صبحانه. موش خرما و دوم فوریه تو آمریکا و تعیین طول زمستان! پیامک دعوت به سه شب مراسم آخر ماه صفر هم اومد. خدایا شکرت به خاطر همه نعمتها
رو ,تو ,شب ,هم ,دعای ,صبحانه ,افتادم و ,و مجتمع ,مجتمع هدایت ,هدایت امروز ,قدیم افتادم
درباره این سایت